شب های تابستان

ساخت وبلاگ

نگهم نیست به دنبال نگاهت،الکی

مثلا رفته ز سر حال و هوایت،الکی!

 

به من اصلا چه که این ماه میایی یا نه

مثلا نیست به دل دلهره هایت،الکی!

 

هر شب از فرط خوشی اول شب میخوابم

مثلا غم نشده خاطره هایت،الکی!

 

در و دیوار هم از قصه ی تو بی خبرند

مثلا نیست دلم اهل شکایت،الکی!

 

انقدر خوب و متینم که خدا می داند

مثلا سگ نشوم هر دو سه ساعت،الکی!

محمد رضا شیرازیان

 

انتظار

شب های تابستان...
ما را در سایت شب های تابستان دنبال می کنید

برچسب : سمیرا مهربون,محمد رضا شیرازیان,متین,خوب,دیوار,شکایت,الکی,قشنگ ترین الکی,خاطره, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 3 فروردين 1394 ساعت: 17:58

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی

 بشنود یک نفر از نامزدش دل برده

مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی  

 که به پرونده جرم پسرش برخورده

خسته ام مثل پسر بچه ای که در جای شلوغ

بین دعوای پدرو مادر خود گم شده است

خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق

     که پس از بخت بدش سوژه مردم شده است

خسته مثل پدری که پسر معتادش  

غرق در درد خماری شده فریاد زدست

مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس

 پسرش پیش زنش بر سر او داد زدست

خسته مثل زنی حامله که در ماه نهم

دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است

مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند  

زنش اما به قسم خوردن او مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه  

که کسی غیر پرستار سراغش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید

غیر از این بغض که راه گلو سد شده است

شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید

در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

علی صفری

انتظار

شب های تابستان...
ما را در سایت شب های تابستان دنبال می کنید

برچسب : سمیرا مهربون,علی صفری,خسته ام,انتظار,معجزه,مشهد,پرستار,قسم,عروس, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 256 تاريخ : دوشنبه 3 فروردين 1394 ساعت: 18:03

ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﮐﺸﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﻣﻮﺝ ﻫﺎﯼ ﻫﻮﻟﻨﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﮐﺸﺘﯽ ﭘﺮ
ﺍﺯ ﺁﺏ ﻣﯿﺸﺪ
ﺗﺮﺱ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺧﻄﺮﻧﺪ
ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ
ﺩﺍﺭﺩ .
ﺯﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺍﻋﺼﺎﺑﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﯿﺨﯿﺎﻟﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ
ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ
ﺧﻨﺠﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﺯﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺟﺪﯾﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺧﻨﺠﺮ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ
ﺷﻮﻫﺮ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ ﺧﻨﺠﺮ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ
ﺷﻮﻫﺮ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﺗﻮ ﻫﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻫﻮﻟﻨﺎﮎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﮐﻪ ﺑﺪﻭ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ
ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ !!
ﺁﺭﯼ ! ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ
ﻣﻠﻮﻝ ﮐﺮﺩ
ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻋﻠﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ
ﻧﺘﺮﺱ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﻭ
ﭼﯿﺮﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﻧﺘﺮﺱ

خدا

شب های تابستان...
ما را در سایت شب های تابستان دنبال می کنید

برچسب : زن,شوهر,همسر,طوفان,ناخدا,امواج,دریا,خدا,خدایا,خنجر, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 3 فروردين 1394 ساعت: 17:54

آیین عشق بازی دنیا عوض شده ست

 

یوسف عوض شده ست ، زلیخا عوض شده ست

 

سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی

 

در عشق سال هاست که فتوا عوض شده ست

 

خوکن به قایقت که به ساحل نمی رسیم

 

خو کن که جای ساحل ودریا عوض شده ست

 

آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید

 

اکنون به خانه آمده اما عوض شده ست

 

حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق

 

من همچنان همانم ودنیا عوض شده ست 

     

از : فاضل نظری

 

ناراحتی

 

 

شب های تابستان...
ما را در سایت شب های تابستان دنبال می کنید

برچسب : یوسف,زلیخا,عشق,عاشقی,فاضل,نظری,نظری,فاضل,دنیا, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 3 فروردين 1394 ساعت: 17:55

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

 

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

 

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

 

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

 

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

 

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

 

 

آه یک روز همین آه تو را می گیرد

 

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

به نسیمی

 

شب های تابستان...
ما را در سایت شب های تابستان دنبال می کنید

برچسب : نسیم,فاضل, نظری,فاضل,کوه,کاه,روز,لحظه, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 3 فروردين 1394 ساعت: 17:55